شرح

کتاب علویـه خانم و ولنگاری نوشته صادق هدایت

زن چاقی کـه پلک های متورم، کتاب ولنگاری صادق هدایت صورت پر کک و مک و های درشت آویزان داشت پولها را بدقت جمع مـیکرد. کتاب ولنگاری صادق هدایت چادر سیـاه شرنده ای مثل پرده زنبوری بـه سرش بند بود. کتاب ولنگاری صادق هدایت روبند خود را سر انداخته بود. ار خلق سنبوسه کهنـه گل کاسنی بـه تنش، چارقد آغبانو بـه سرش و شلوار دبیت جاج علی اکبر بـه پاش بود. یک شلیته دندان موشی هم روی آن موج مـیزد و مچ پاهای کلفتش از توی ارس جیر پیدا بود ولی چادرش از عقب غرقابه گل شده و تا مغز سرش گل شتک زده بود. درون این بین سورچی از بالای گاری با لهجه درکی فریـاد زد:« آهای علویـه، معرکه بسه ها، راه مـی افتیم» ...

: کتاب ولنگاری صادق هدایت




[کتاب علویـه خانم و ولنگاری نوشته صادق هدایت کتاب ولنگاری صادق هدایت]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Tue, 10 Jul 2018 07:52:00 +0000